گذاشتی رفتی با این همه خاطرات که چی...
"امیر قیامت"
میگن برای عاشق جهنمم بهشته / براش فقط جدایی تقدیر و سرنوشته
***
میگن عاشق اونه که به عشقش نرسه اصلا
"امیر قیامت"
***
آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره / شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره
***
من و یک لحظه جدایی ؟ نتوانم !!! بی تو من زنده نمانم
***
امروز و فرداهایم،همه و همه
خراب شده اند
بعد از تو،
برگرد
***
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق گفت فراق از همه دشوارتر است
درد ، مرا انتخاب کرد
من ، تو را
تو ، رفتن را
آسوده برو ! دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری
"فريدون مشيري"
بعد از 3،4 روز دوری از وبم دوباره برگشتم ولی چه فایده
میخواستم راجب وب عزیز ترین فرد توی زندگیم بگم ولی از اونجا که شاید ناراحت بشه سکوت میکنم
نمیدونم وبمو میخونه یا نه ولی بذار فکر کنه من از قطع رابطه خوش حالمو بهم داره خوش میگذره
ولی نمیدونه تو تولد رفیقم چی گذشت بهم
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
"سید علی صالحی"
از صاعقهها نترس!
آنها صاعقه نیستند
فلاشهای دوربینِ خداوندند
که دائم در حال عکس گرفتن از توست!
فردا که از خانه بیرون بیایی
باران بند آمده است
و تصویرت در چالآبهای کوچکِ خیابان
انعکاسِ تاج محل را
در حوضِ مرمرش کمرنگ میکند...
تو عابری عادی
در خیابان پاییز نیستی!
فرشتهای هستی که بالهایش را
پشتِ مانتویی سیاه پنهان میکند
و مقنعهاش معبدِ اینکاست
که خورشید را در خود دارد!
تعجبی ندارد اگر عابران دیگر
این همه را نمیبینند،
طعمِ عسل را باید از زنبور کارگری پرسید
که برای به دوش کشیدن شهد
کیلومترها راه را از گلی به گلی پر زده باشد...
من زنبورِ کندویی بودم
که تو را
از آن دزدیدند! //
*از مجموعه شعر «باران برای تو میبارد» / نگاه
زیباترین قسم سهراب سپهری:
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد ...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند ،
به تن لحظه ی خود ،
جامه ی اندوه مپوشان ... هرگـز ...
"سهراب سپهری"
کارمان جز گریه و اندوه نیست/کارمان جز غصه و سیگار و این مشروب نیست
کارمان مانند کودکی چند ساله است/پی تکیه گاهی برای گریه کردن،تکیه کردن
"حسام.ت"
دیگر سیگار هم با غم های من نمیسوزد/دیگر هیچ کسی گوش به حرف های من نمیدوزد
دیگر برای ماندن هیچ نشانه ای ندارم/دیگر برای خواندن هیچ بهانه ای ندارم
دیگر یاری نمانده،دیگر کاری نمانده/دیگر دوستی نمانده،دیگر جانی نمانده
"حسام.ت"
فال من را بگیر و جانم را/من از این حال بی کسی سیرم
دست فردای قصه را رو کن/روشنم کن چگونه میمیرم
"علیرضا آذر"
شمع مرا یادزندگی ام می اندازد:
آتشم میزنند،میسوزم به پایشان،اشک میریزم،ذره ذره آب میشود ولی لب به سخن باز نمیکنم که تا روزی از بین بروم.
"حسام.ت"
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
***
دنیا دنیای ریاضی ست وقتی عشق را تقسیم کردند و تو خارج قسمت من شدی …
***
اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتى هستند که مى افتند فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسى را که معنى این کلمات را بفهمد …
***
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم . . .
خاطرات تو از یاده من نمیره/کسی دیگه عشقو یاد من نمیده
مرور میکنم من خاطراتو/تا دلم بگیره یا دلم بمیره
"دایان"
سخته حرفم رسیده وقت رفتن/گذشت اون روزا تو حرفا بودی حرف اول
حس میکردم اخیرا حرفات با خراشه/اونجا بود که فهمیدم این قصه آخراشه
وقته رفتنه و وقت دفن قلبمه/و خودت میدونی تمومه الکی جووو نده
حرفای تلختم که نمکه زخممه/وتنها دلخوشیم به قلمه دستمه
باز منمو حسرت این که دوباره تنهام/واز خدا حالا میخوام من دو بال پرواز
میدونی چند بار گفتم که تو مال من باش/بگذریم دیگه ز دستم در رفته شماره دردام
تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم/بگو با من دیگه چرا د اخه نوکرتم
من که هر دقیقم وابسته به دقیقه تو بود/من که حتی لباس تنم به سلیقه تو بود
من که دست هیچ کسیو با وجودم نمیگرفتم/تو باعث شدی که توی قلبم نمیره نفرت
هی رسیده وقت رفتن/هر چند من از دلت خیلی وقته رفتم
باشه تو بردیو اینا برات افتخارن/تو ختم عالمیو منم عند خامم
فکر نکنی اهل جبران یا انتقامم/خودم باید دقت میکردم تو انتخابم
"یاس"
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس ، رقص باد ،
نغمه ی شوق پرستوهای شاد ،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ! ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها !
خوش به حال غنچه های نیمه باز ! ،
خوش به حال دختر میخک ، که می خندد به ناز !
خوش به حال جام لبریز از شراب !
خوش به حال آفتاب ! .
"فریدون مشیری"
گر زری و گر سیم زراندودی ، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی باش
در این قفس شوم ، چه طاووس چه بوم
چون ره ابدی ست ،هر كجا بودی ، باش
"مهدی اخوان ثالث"
تنهایی یعنی بی کسی،جدایی یعنی بی اویی،بی اوماندن.بی او ماندن یعنی او را داشتن و به او عشق ورزیدن.
***
از تنهایی به میان مردم میگریزم و از مردم به تنهایی پناه می برم.
***
خدا برای تنهایی اش آدم را آفرید.
***
تنهایی به معنی بی کسی نیست،بلکه به معنی جدایی است.به معنای بی کسی نیست،به معنای بی اویی است.
***
تنهایی آرامگاه جاویدان من است و درد و سکوت همنشین تنهایی من!
به پریشانی یک آرزوی آشفته چه می دانم چگونه؟
از تنهایی اتاق گریختم
عشقی فراتر از انسان و فرو تر از خدا نیز هست و آن دوست داشتن است.
***
تو میدانی که من!از میان همه نعمت های این جهان آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است.
"دکتر علی شریعتی"
خداوندا
از کودکی به من آموختند همه را دوست بدار حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم میگویند:فراموشش کن.
"دکتر علی شریعتی"
آن روز که همه دنبال چشمان زیبا هستند تو به دنبال نگاه زیبا باش.
***
سکوت عجب فریاد رسایی است آنجا که حنجره ای برای فریاد نمی ماند.
***
در نهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان دارند و در آشکار از آنان که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهاییمان
***
مهربانی جاده است که هرچه پیش می روند خطرناک تر میگردد.
"دکتر علی شریعتی"